هی می گفتم، همه آدمهای شهر زیبایند و انگار من وصله ای ناجور برای این جمع هستم. 

هی می گفتم من کافرم، قرآن این چنین می گوید. بازش کردم همین را گفت.

مادروپدر صدایم کردند. ساعتی نشستیم و صحبت کردیم. متوجه شدم دیدم به دنیا پشت طلق سیاه تفکرم، تاریک شده بود.

 

عزیزم چه بد است وقتی همه آشنایان فکر می کنند که نگاه مثبتی به زندگی دارم، که حتی خودم را نیز با این خیال فریب داده ام. ولی در چنین موقعیت هایی می بینم که چه نگاه خودتخریبگری دارم. چه قدر خود را کم می بینم.

عزیزم چه خوب است که کسانی دارم برای صحبت کردن. چه خوب است که نیمه ی پر لیوانم را نشانم دهند. و آیه ها را به درستی برایم معنا کنند. 

سخن گفتن از مشکلات کار اشتباهی نیست اگر طرف صحبتم با گوشهای باز بشنودو با ذهن و دلی روشن راهی نشانم بدهد.

 

اغلب، حرفهایت را در سینه مخفی می کنی، مشکلات برایت هیولا می شوند. با شخص درستش که مطرح می کنی، رنگهای زندگی برایت ساده تر معنا می شود.

 

 

دوستدار تو،گربه ی بزرگ.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نسیم باران Lissette ورق های زده نشده.. خريد فويل آلومينيوم * شانس نام مستعار خداست * یا رب نظر تو برنگردد اشعار حماسی شمیم باران گریتینگ وپله فلزی-صنایع دژآهن پارسه 09122461670