عجیب!

۱:۲۳

یک ساعت دیگه احتمالا داخل اتوبوس اول هستم یا در راه رسیدن به اتوبوس دوم. شاید هم نشسته تو دومی منتظر حرکت به صحبت کردن مردم گوش بدم. معلم ریاضی حرف می زنه انگار همه چی فراموشم باشه، متوجه چیزی نمیشم.

دستم خستست.

۱:۲۵

اگه این آخرین لحظات زندگیم باشه من الان زندانیم.

۱:۲۹

اگه نمیرم بد میشه، معلم ریاضی حرف می زنه اگر نمیرم باید امتحانشو بدم. یکی دو تا سرفه ی زشت کرد انگار که بچه گربه یه استخوون بزرگ بالا بیاره. یکی آه میکشه انگار مسریه؛ پشت سرش چند نفر دیگه آه می کشن. معلم سهمی های سکته ای میکشه و کنار دستیم k k می کنه.

۱:۳۱

این معادله ریشه نداره، وقتی اینجا می رسین باید دوهزاریتون بیفته معادله ریشه نداره.

۱:۳۵

ریشه نداره.

گلوم خشک شده معلم میشینه پشت میزش و هی حرف می زنه.

۱:۴۰

عقربه ها باهم یه زاویه ی ۱۸۰ درجه ی صافی ساختن.معلم عصبانیه ولی بامزه حرف می زنه و بچه ها بازم  می خندن.

۱:۴۲

قرص آهن یکی روی زمین افتاده.

۱:۴۵

ایکس: امروز چندمه؟

ایگرگ: امروز چندمه؟

بیگ کت: امتحان جغرافیا. ششمه.

۱:۴۸

صدای اتوبوس میاد.

۱:۵۱

۱:۵۵

صدای موتور سرویس ها امیدوارم میکنه که آزادی نزدیکه.

۲:۰۰

یه چشممو می بندم و با مداد هیکل معلم رو نقاشی می کنم، نوک مدادو فرو می کنم تو دماغش!

۲:۰۴

بادگلو میاد. قورتش میدم و مزه ی دوغ نخورده میشینه رو زبونم.

۲:۰۸ 

همه شال و کلاه کردن. می نویسم ۲:۱۰ منم بلند میشم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش تجهیزات صنعتی برقی دانلود لند وبلاگ شخصی | ایلیا شاهچراغی saiteservise دانا باش بهار گمشده‎‌ی آرزوها... مشاوره پايان نامه ارشد و دکترا روزمره هاي ريحانه رونق تولید* شکوفه سیب